explorer blog

حسین تا به کی تنها...؟ - تولید ملی ،حمایت از کار وسرمایه ی ایرانی
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خداوندا آرامشی عطا فرما تا بپذیرم آنچه را که نمی توانم تغییر دهم شهامتی تا تغییر دهم آنچه را که می توانم و دانشی که تفاوت آن دو را بدانم
کل بازدیدها:----119955---
بازدید امروز: ----21-----
بازدید دیروز: ----34-----
حسین تا به کی تنها...؟ - تولید ملی ،حمایت از کار وسرمایه ی ایرانی
  • درباره من
  • لوگوی وبلاگ
    حسین تا به کی تنها...؟ - تولید ملی ،حمایت از کار وسرمایه ی ایرانی

  • پیوندهای روزانه
  • مطالب بایگانی شده
  • لینک دوستان من
  • لوکوی دوستان من
  • اوقات شرعی
  • اشتراک در وبلاگ
     
  • آوای آشنا
  • حسین تا به کی تنها...؟
    نویسنده: فروزان جعفریان جمعه 85/11/13 ساعت 8:57 عصر

                                               به نام خدایی که همین نزدیکیست و...
    می خواهم از گذر گاه تیر حادثه ها بگذرم ونگاه خون بار شقایق را ببینم وبه یاد غربت زینب
    وناله های رقیه سکوت شب را بشکنم .
    زینب جان!می خواهم ناله های شبانه ات رادر کوچه پس کوچه های غربت شام بیابم.
    می خواهم سینه ی شب های بی کسی را بشکافم ودر گوشه ای از چشمان خون بار چهره ی
    سیلی خورده وپاهای تاول زده ی نیلوفری را مرحم باشم.
    زینب جان!تو از جور نامردان مدینه ی خویش سوختی!زینبم!آسمان از ظلمی که بر تو رفته گریست ومن چگونه سکوت اختیار کنم وقبرشش گوشه ی حسینت را عاشق نباشم.
    من با کوله باری از درد والتماس به کوچه ی یاد تو قدم می گذارم تا شاید ،نگاه یاس زخمی قلبم را مرهم باشد.پذیرایم باش که در جاده ی بی کسی ،امید رحمت تو نوید بخش کویر خشکیده ی وجودم است.
    طبل ها می کوبند واشک های بی تاب رهایند.گودخانه ی چشم دیگر تاب دریا دریای غم رانمی آورد
    وموج موج اشک برصورتم روان می شود .پلک ها را می بندم تا شاید شورش دلم را مرهمی گذارم،
    اما صدای العطش...العطش...از فراسوی تاریخ برجانم چنگ می زند.                                      چه نزدیک است پژواک مویه های کودکان بی قرار نینوا!
    چه بی نوایم که توان دست یاری آقایم را ندارم!دست ها را بالا می برم.به آسمان نگاه می کنم .
    ظهر خونینی است !خورشید به سختی می تابد! اشک خورشید چون تیغه های فلزی برنده بر روی مان که نه بر روحمان می نشیند!
    تا ساعتی دیگر ،تاب نمی آورم.سراسیمه برمی خیزم از کوچه ها می گذرم.هیچ کجای شهر
    غریبه نیست.هر جا پا می گذارم ،در خیمه ی آقایم وبوی خاک کربلا برمشام جانم می نشیند.
    اما آرام ندارم .آقا!نگاهم کن .محتاج نظری از سوی توام.دلم تاب این همه سرگشتگی بی پایان را ندارد.اما مگر در باوران نمی گنجد که تودل سپرده گانت را به مسلخ عشق فرستادی. 
    تا قربانی راه دوست شوندوسر بر پای او افکنند.
    باید همه این را بدانند که در مسلک ما بودندپدرانی که در حماسه ی جاوید ،به تأسی از تو ،
    سر فرزند به دامان گرفتند...که عرفان سرخت هیچ گاه در خاطرمان کم رنگ نخواهد شد.
    عجب جاذبه ای وبارقه ی شوقی به دلم میهمان کردی که ملک محبتت مرا از همه ی علایق رسته است . تمام وجودم موج التماس می شود و شاید همه چیز را از نگاهم می خوانی !
    وچشم هایم را می بندم ،چه قدر عاشورا را ببینم وتا به کی حسین تنها بماند؟
    گفتیم کاش آقا در ظهر عاشورا بیاید ...ولی افسوس...


    نظرات دیگران ( )


  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ
  • چند دوبیتی به مناسبت حماسه ی نهم دی 88
    نهم دی ماه نماد بصیرت و آگاهی ملت شریف ایران است.
    آخ که این ضرب المثل ها در جای خود چه مفهومی دارند!!!
    داستان دو برادر مهربان
    فرض کن حضرت مهدی ( عج) ...
    تولید ملی ، خود کفایی ، حمایت از تولید کنندگان داخلی
    سپاسگزاری اکنون وهمین جا...
    تسلیت به خانواده ی همکاران ازدست رفته ام...
    زود قضاوت نکنیم ...
    عصر جمعه شد و...
    وااااااااااااااای خدا من خیلی شاکیم!
    روز جهانی معلولین مبارک
    ردپا
    عکس های زیبایی از طبیعت
    آغازی دوباره...
    [عناوین آرشیوشده]

    script language="javascript" type="text/javascript" src="http://night-skin.com/light/js/light10.js">